English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5557 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transmissions U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
transmission U اندازه گیری مقدار داده در زمان مشخص
rosette border U حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
warp set U [تعداد تارها بر روی چله در واحدهای مشخص از سیستم اندازه گیری]
speed U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeds U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
speeding U روش بررسی کامپیوتر با اندازه گیری تعداد حلقههای اجرا د ریک زمان مشخص
calibrated orifice U سوراخ یا تنگنایی با قطرداخلی مشخص جهت اندازه گیری یا کنترل جریانی که ازان عبور میکند
crop U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
cropped U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crops U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
Zipper selvage U حاشیه زیپ شکل [در مناطق کرد نشین شرق ترکیه عده ای از بافندگان حاشیه های فرش خود را بصورت دندانه زیپ می بافند بطوری که کل حاشیه شکل یک زیپ بسته را نشان می دهد.]
minor border U حاشیه فرعی [حاشیه کناری] [این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.]
million instructions per second U اندازه سرعت پردازنده که تعداد دستوراتی که در ثانیه اجرا میکند را مشخص میکند
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
page U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages U انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rulers U میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
ruler U میله نمایش داده شده روی صفحه نمایش که واحد اندازه گیری را مشخص میکند. اغلب در DTP یا نرم افزار کلمه پرداز برای طراحی به کار می رود
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
Kufic border U حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی]
ragged U متن چاپ شده با حاشیه سمت راست هم سطح و حاشیه سمت چپ غیر مسط ح
ragged U متن چاپ شده با حاشیه سمت چپ هم سطح , حاشیه سمت راست غیر مسط ح
frieze U حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
friezes U حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه
turtle border U حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.]
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
bordered U حاشیه دار کردن
fringes U حاشیه دار کردن
border U حاشیه دار کردن
bordering U حاشیه دار کردن
purfle U حاشیه دوزی کردن
purfle U حاشیه راتزئین کردن
fringe U حاشیه دار کردن
commentated U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
faggots U ریشه کردن حاشیه پارچه
faggot U ریشه کردن حاشیه پارچه
commentate U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
margin U اندک حاشیه دار کردن
margins U اندک حاشیه دار کردن
tat U دارای حاشیه توری کردن
commentates U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
commentating U حاشیه نوشتن یادداشت کردن
fagot U ریشه کردن حاشیه پارچه
left justification U زوج کردن حاشیه سمت چپ متن
flouncing U چین دار کردن حاشیه لباس
skirts U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
skirt U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
flounced U چین دار کردن حاشیه لباس
flounce U چین دار کردن حاشیه لباس
flounces U چین دار کردن حاشیه لباس
skirted U دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
lacevi U بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
cloud band border [حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.]
delineated U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
define U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
call one's shot U مشخص کردن هدف
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
typify U بانمونه مشخص کردن
mean U مشخص کردن چیزی
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
typifying U بانمونه مشخص کردن
typified U بانمونه مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
angle U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles U اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it. <proverb> U اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
reciprocal border U حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.]
shoots U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoot U زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
right U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righted U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
righting U مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد
Herati border U طرح حاشیه هراتی [این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.]
gadroon U اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
size U به اندازه کردن
sizes U به اندازه کردن
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
to take measures U اندازه گیری کردن
superpurgation U بی اندازه ازکار کردن
to a agarment to the body U جامهای را اندازه تن کردن
gauge=gage U اندازه کردن اشل
vary infinitely U بی اندازه تغییر کردن
measure U اندازه گیری کردن
gage U اندازه گیر اندازه گرفتن
gage U اندازه وسیله اندازه گیری
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
size U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes U 1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
rainbow border U حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.]
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
burdens U بار کردن به اندازه فرفیت
burden U بار کردن به اندازه فرفیت
to fit U برازاندن [اندازه کردن] جامه
Recent search history Forum search
1Potential
1معنی لغت overfit
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1I am good with figures,how about you?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com